*
*
parkour_meshkin dasht .......?
| |||||||||
[ چهارشنبه 91/11/18 ] [ 3:48 عصر ] [ بچه های مشکین دشت ]
آخرین سطر زندگی را چگونه بخوانیم مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگیاش رسیده بود کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد: ((تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم نه برای برادر زادهام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.)) اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند . پس تکلیف آن همه ثروت چه میشد ؟ برادر زاده او تصمیم گرفت ، آن را اینگونه تغییر دهد: ?تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم ؟ نه ! برای برادر زادهام . هرگز به خیاط . هیچ برای فقیران . ? خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطهگذاری کرد : ?تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم. نه برای برادر زادهام . هرگز به خیاط . هیچ برای فقیران . ? خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد و آن را به روش خودش نقطهگذاری کرد: ?تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه . برای برادرزادهام؟ هرگز . به خیاط . هیچ برای فقیران.? پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند: ?تمام اموالم را برای خواهرم میگذارم؟ نه . برای برادر زادهام ؟ هرگز . به خیاط ؟ هیچ . برای فقیران . ? نکته اخلاقی: به واقع زندگی نیز این چنین است: او نسخهای از هستی و زندگی به ما میدهد که درآن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به روش خودمان آن را نقطهگذاری کنیم. از زمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست ? وقت رسیدن مرگ نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ? مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ? مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ? مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست.طبق لیست من الان نوبت توئه مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ? مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره? توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ? مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت? مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ? مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت ! بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم ! نتیجه اخلاقی: سر هرکسی رو میشه کلاه گذاشت? الا سر مرگ?. سر مرگ رو تابحال هیچ کس نتونسته کلاه بگذاره? بیاییم با زنده ها هم ? منصفانه رفتار کنیم تا به وقت رسیدن مرگ هم منصفانه بپذیریم که وقت رفتمونه و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم ! چه کسی در را برویم باز میکند در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند . ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد . ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت . سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولداین فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه !
[ چهارشنبه 91/11/18 ] [ 3:46 عصر ] [ بچه های مشکین دشت ]
قاتل داداشی از قاضی میپرسه : حالا منو اعدام میکنید؟ . خبرنگار: چرا قبل از هر بازی به حمام می روی؟ . . سال دوهزار و پنجاه …بیست نهمین دوره جام جهانی …میزبان بازی ها افغانستان …. گزارشگر نوه عادل فردوسی پور …توپ پس از برخورد به مجسمه علی دایی به بیرون رفت … چه میکنههههههههه!!!. . از عابدزاده میپرسن چرا وقتی سرود ملی میخونی میخندی؟میگه آخه اگه شما باشید یه نفر بغلت وایسه بگه سلزده است افق…. نمیخندی . . آخرین خبر از تیم ملی: کریم باقری به عنوان مترجم علی دایی انتخاب شد . . یارو قهرمان شنا میشه ازاش میپرسند از کجا شروع کردی میگه والا ما که امکانات نداشتیم , از زمین خاکی . . به معتاده می گن : فرق تو با ورزشکارها چیه ؟ می گه : اونا تکنیکی کار می کنن ما پیکنیکی [ شنبه 91/11/14 ] [ 8:52 عصر ] [ بچه های مشکین دشت ]
[ شنبه 91/11/14 ] [ 8:43 عصر ] [ بچه های مشکین دشت ]
[ شنبه 91/11/14 ] [ 8:40 عصر ] [ بچه های مشکین دشت ]
|
|||||||||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |