*
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
* چنـد داستـان کـوتاه و آمـوزنـده ... - parkour_meshkin dasht
سفارش تبلیغ
صبا ویژن

parkour_meshkin dasht
.......? 
قالب وبلاگ


آخرین سطر زندگی را چگونه بخوانیم

مرد ثروتمند بدون فرزندی بود که به پایان زندگی‌اش رسیده بود کاغذ و قلمی برداشت تا وصیتنامه خود را بنویسد:

((تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم نه برای برادر زاده‌ام هرگز به خیاط هیچ برای فقیران.))

اما اجل به او فرصت نداد تا نوشته اش را کامل کند و آنرا نقطه گذاری کند . پس تکلیف آن همه ثروت چه می‌شد ؟

برادر زاده او تصمیم گرفت ، آن را اینگونه تغییر دهد:

?تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم ؟ نه ! برای برادر زاده‌ام . هرگز به خیاط . هیچ برای فقیران .

? خواهر او که موافق نبود آن را اینگونه نقطه‌گذاری کرد :

?تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم. نه برای برادر زاده‌ام . هرگز به خیاط . هیچ برای فقیران . ?

خیاط مخصوصش هم یک کپی از وصیت نامه را پیدا کرد و آن را به روش خودش نقطه‌گذاری کرد:

?تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه . برای برادرزاده‌ام؟ هرگز . به خیاط . هیچ برای فقیران.?

پس از شنیدن این ماجرا فقیران شهر جمع شدند تا نظر خود را اعلام کنند:

?تمام اموالم را برای خواهرم می‌گذارم؟ نه . برای برادر زاده‌ام ؟ هرگز . به خیاط ؟ هیچ . برای فقیران .

? نکته اخلاقی: به واقع زندگی نیز این چنین است‌: او نسخه‌ای از هستی و زندگی به ما می‌دهد که درآن هیچ نقطه و ویرگولی نیست و ما باید به روش خودمان آن را نقطه‌گذاری کنیم. از زمان تولد تا مرگ تمام نقطه گذاریها دست ماست ?


وقت رسیدن مرگ

نشسته بود داشت تلویزیون میدید که یهو مرگ اومد پیشش ?

مرگ گفت : الان نوبت توئه که ببرمت ?

مرده یه کم آشفته شد و گفت : داداش اگه راه داره بیخیال ما بشو بذار واسه بعدا ?

مرگ : نه اصلا راه نداره. همه چی طبق برنامست.طبق لیست من الان نوبت توئه

مرده گفت : حداقل بذار یه شربت بیارم خستگیت در بره بعد جونمو بگیر ?

مرگ قبول کرد و مرده رفت شربت بیاره?

توی شربت 2 تا قرص خواب خیلی قوی ریخت ?

مرگ وقتی شربته رو خورد به خواب عمیقی فرو رفت?

مرده وقتی مرگ خواب بود لیستو برداشت اسمشو پاک کرد نوشت آخر لیست و منتظر شد تا مرگ بیدار شه ?

مرگ وقتی بیدار شد گفت : دمت گرم داداش حسابی حال دادی خستگیم در رفت !

بخاطر این محبتت منم بیخیال تو میشم و میرم از آخر شروع به جون گرفتن میکنم !

نتیجه اخلاقی: سر هرکسی رو میشه کلاه گذاشت? الا سر مرگ?. سر مرگ رو تابحال هیچ کس نتونسته کلاه بگذاره? بیاییم با زنده ها هم ? منصفانه رفتار کنیم تا به وقت رسیدن مرگ هم منصفانه بپذیریم که وقت رفتمونه و بی جهت تلاش مذبوحانه نکنیم !

چه کسی در را برویم باز میکند

در اولین صبح عروسی ، زن و شوهر توافق کردند که در را بر روی هیچکس باز نکنند .

ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .

ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند .

زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت :

نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم .

شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود .

اما این موضوع را پیش خودش نگه داشت . سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولداین فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد .

مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟

مرد بسادگی جواب داد : چون این همون کسیه که در را برویم باز میکنه !

 


[ چهارشنبه 91/11/18 ] [ 3:46 عصر ] [ بچه های مشکین دشت ]
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

من یه بچه عشق حرکتم ...
موضوعات وب
*

*
لینک های مفید
* *
امکانات وب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 2
کل بازدیدها: 12147
*

ساخت کد موزیک آنلاین

*